"All our invention and progress seem to result in endowing material forces with intellectual life, and in stultifying human life into a material force." – Karl Marx

فقط وقتيكه فرد بالفعل انسانى، شهروند تجريدى را به خود بازگردانده باشد...وقتيكه قدرت اجتماعى خود را طورى ادراك و سازماندهى كرده باشد كه ديگر نيروى اجتماعى همچون قدرتى سياسى از او جدا نشود، فقط در آنموقع است كه رهايى انسانى كامل ميگردد.-- کارل مارکس


Friday, January 4, 2019

مبانی جامعه ی پسا سرمایه داری در «سرمایه» مارکس

مبانی جامعه ی پسا سرمایه داری در «سرمایه» مارکس

۱ - پیشگفتار

«به دیده ی آقای واگنر، نظریه ی ارزش مارکس مبنای< نظام سوسیالیستی> اوست. اما از آنجا که من هیچگاه <نظامی سوسیالیستی> نساخته ام، این از تخیلات واهی واگنر است.»  
یادداشتهایی در مورد آدولف واگنر، ۱۸۸۱ (مجموعه آثار، ۲۴:۵۳۱)


کارل مارکس از همان عنفوان جوانی پی برده بود که طراحی و غالب گیری جامعه ی آینده کار بی ثمری است که جز جماد فکری و ناکجاآباد یک مدینه ی فاضله، نتیجه ای به بار نخواهد آورد. او درسال ۱۸۴۳ در نامه ای به آرنولد روگه عنوان کرده بود که بعوض ساختمان آینده، وظیفه ی ما «نقد بی رحمانه ی همه ی چیزهای موجود است.» (مجموعه آثار، ۳:۱۴۲) از «نقد فلسفه حق هگل» تا «نقد اقتصاد سیاسی» (زیرعنوان «سرمایه»)،  «نقد» هم در عرصه ی نظری و هم در عرصه ی عملی، همواره رکن اساسی اندیشه ی مارکس بود. اما اینکه این نقد در نزد مارکس چه معنا و مفهومی دارد خود موضوعی است که درمیان پیروان او تعابیری متفاوت و حتی متناقض داشته است.

بسیاری از مارکسیستهای پس از مارکس، بویژه در عصر ما، بعضا با استناد به «تزهایی در باره ی فویرباخ»، بدون واقعیت یافتن نقدِ فلسفی، آنرا برطرف شده انگاشتند. اینکه مارکس اعلام کرده بود«فیلسوفان تاکنون جهان را تعبیر کرده اند، حال آنکه مساله بر سر دگرگون کردن آن است»، به کتیبه ای به ظاهر انقلابی دگردیسی یافت. گویی مارکس پس از این گفتاورد، چهل سال تمام وقت خود را در نگارش «سرمایه» تلف کرده بود! درعین حال حتی برخی از مارکسیستها که با توسل به همان تزها برروی «پراکسیس» پافشاری کردند، گاهی تشخیص ندادند که نقد مارکس از عینیت گرایی ناب و برجسته کردن «جنبه ی فعال» یا «ذهنیت» (سوبژکتیویته)، به منظور متحد کردن عین و ذهن برای یک شروع تازه بود. تکیه بر کنش توامان عملی انتقادی بدان معنا نیست که عمل انقلابی فاقد بعد نظری و یا تفکر بری از بعد عملی است.