کارل مارکس و دیالکتیک رهایی «پرومته ی در زنجیر»
«پرومته برجسته ترین قدیس و شهید تقویم فلسفی است»
— مارکس ۱۸۴۱
کیست این پرومته ای که مارکس اینگونه از او یاد می کند؟ کیست که «گوته» در وصف او شعر می سراید و بتهوون برایش اورتور می سازد؟ این موجود اسطوره ای کیست که ۲۵۰۰ سال پس از آفرینش او در تراژدی آشیلوس (Aeschylus) هنوز در ادبیات جهانی و نیز در ایران (۱) حضوری زنده و پرمناقشه دارد؟
اجازه دهید برای شروع پرومته را با گزیده هایی از زبان خود آشیلوس معرفی کنیم :
«مرا زیر آسمان بزنجیری سخت و جانکاه بسته اند. بسبب مهرورزی به آدمیان، ایزدی نگون بخت و اسیر هستم. دشمن زئوس و منفور همه ایزدانی که به بارگاه وی راه یافته اند. بهروزی سرنوشت از آن زورمندان نیست، و اندیشه، سرچشمه پیروزی و توانایی است. زئوس بهیچ روی در اندیشه انسان رنج دیده نبود، و درسر می پروراند که نژاد او را تباه کند. مت با چنین اندیشه ای همداستان نبودم. پس به ضد او ایستادم و آدمیان را، از نیستی و فرو افتادن رهاندم».