ریشهیابی گسست ''مارکسیست''ها با مارکسیسمِ مارکس
در حواشی «نقد برنامه گوتا»
۱ - پیشگفتار: اتحاد، اتحاد، اتحاد!
''بهخاطر مسخره کردن نقشهها و دست انداختن او بهعنوان یک 'بناپارتیست روشنفکر' و غیره، لاسال از دست من و همسرم کاملا خشمگین بود. او فریاد برآورد، غوغا کرد، خود را به در و دیوار زد و سرانجام در ذهن خود فروکرد که من بیش از حد 'انتزاعی'ام تا سیاست را درک کنم.''
از نامه مارکس به انگلس، ۳۰ ژوئیه ۱۸۶۲ (مجموعه آثار، ۴۱:۳۹۰)
متن پیشرو بازنگری اجمالی فرایند شکلگیری گرایش یا گرایشهایی ظاهرا مارکسیستی است که دستکم یک دهه پیش از مرگ مارکس، خود را از مبانی نظری او جداکردند؛ فرایندی که نهایتا در نقطهی اوج خود در ۱۹۱۴ با سقوط کامل مارکسیسم رسمی توام شد. مخالفت با «نقد برنامه گوتا» (۱۸۷۵)، نقطهی عطف آن چرخش مرگبار است، اما نطفههای آن در اوت ۱۸۶۹، زمان تاسیس «حزب سوسیال دموکراتیک کارگران» آلمان یا «آیزناخیها» بسته شده بود. ویلهلم لیبکنشت (۱۹۰۰-۱۸۲۶) و آگوست ببل (۱۹۱۳-۱۸۴۰) جزو بنیانگذاران اصلی آن حزب بودند. برحسب ظاهر، علت وجودی این حزب، اختلاف نظر با و انشعاب از «سازمان عمومی کارگران آلمان» بود که به رهبری فردیناند لاسال در ماه مه ۱۸۶۳ تاسیس شده بود.