(یادداشت ها در باره ی آدولف واگنر (۱۸۸۱
(مجموعه آثار مارکس و انگلس به انگلیسی، جلد ۲۴، ص ۵۳۰)
ارزش. از نظر آقای واگنر، نظریه ارزش مارکس سنگ بنای سیستم سوسیالیستی اوست (ص ۴۵). از آنجا که من هرگز "سیستمی سوسیالیستی" ایجاد نکرده ام، این از خیالات واگنر ، شوفل و سایرین است.
آقای واگنر همچنین فراموش می کند که برای من موضوع نه "ارزش" و نه "ارزش مبادله"، بلکه کالا می باشد.
من سرمایه دار را به عنوان کارگزار ضروری تولید سرمایه داری به تصویر می کشم و بطور مشروح نشان می دهم که او نه تنها "کسر" یا "سرقت" می کند، بلکه مجری تولید ارزش اضافی است. پس ابتدا به ایجاد آنچه که باید کسر شود کمک می کند. به علاوه، من به طور مفصل نشان می دهم که حتی اگر در مبادله ی کالاها صرفا معادل ها مبادله شوند، به محضی که سرمایه دار- ارزش واقعی نیروی کار را به کارگر پرداخت کند - برخوردار از هر حقی خواهد بود، یعنی حقی که با این روش تولید، با ارزش اضافی مطابقت دارد.
استخراج مفهوم ارزش (ص 46 به بعد)
در نزد آقای واگنر، در ابتدا از ارزش مصرف و ارزش مبادله است که مفهوم ارزش مشتق می شود، نه در نزد من، از یک کنکرت، از کالا.
نخست، من از "مفاهیم" شروع نمی کنم، از این رو از "مفهوم ارزش" نیز شروع نمی کنم، و بنابراین به هیچ وجه درصدد "تقسیم" آن نیستم. آنچه من با آن شروع می کنم "کالا"ست، یعنی ساده ترین شکل اجتماعی ای که محصول کار در جامعه ی معاصر خود را در آن عرضه می کند. من این را ابتدا در شکلی که پدیدار می شود تجزیه و تحلیل می کنم. من در اینجا کشف می کنم که [کالا] از سویی در شکل طبیعی اش یک شیء مصرفی، یعنی یک ارزش مصرفی است، و از سوی دیگر، حامل ارزش مبادله، و از این منظر خود یک "ارزش مبادله" است. تجزیه و تحلیل بیشتر این آخری به من نشان می دهد که ارزش مبادله صرفاً یک "شکل پدیداری" است، روشی مستقل برای بازنمایی ارزش نهفته در کالا، و سپس من شروع به تجزیه و تحلیل این مورد دوم می کنم. بنابراین من در ص ۳۶ ویرایش دوم صریحاً اعلام می کنم که:
«وقتی در ابتدای این فصل، به زبان عامیانه گفتیم كه كالا هم ارزش مصرف و هم ارزش مبادله است، این به طور اخص اشتباه بود. یک کالا، ارزش مصرف یا چیزی مورد استفاده، یک "ارزش"، است. به محضی که ارزش آن یک شکل پدیداری مستقل و متمایز از شکل طبیعی اش پیدا کند - شکل ارزش مبادله - خود را به عنوان این چیز دوگانه ای که هست نشان می دهد» و الخ. بنابراین من ارزش را به ارزش مصرف و ارزش مبادله تقسیم نمی کنم؛ یعنی به اضدادی که انتزاعِ "ارزش" خود را به آنها تقسیم کند. بلکه شکل اجتماعی مشخص محصول کار، "کالا"، از یک سو، ارزش مصرف و از سوی دیگر "ارزش" است، نه ارزش مبادله، چرا که شکل صرف پدیداری، نمی تواند محتوای خودش باشد.
جایی که دولت خود یک سرمایه دار تولیدکننده است، همانند بهره برداری از معادن ، جنگل ها و غیره، محصول آن "کالا" است و از این رو دارای ویژگی خاص هر کالای دیگراست.
از طرف دیگر، این شخص مرموز، این واقعیت را نادیده گرفته است که من حتی در تحلیل کالا به این شکل دوگانه ای که خود را ظاهر می کند، توقف نمی کنم، بلکه بلافاصله نشان می دهم که این دوگانگی کالا ناشی از خصلت دوگانه ی کاری است که کالا محصول آن است: کار مفید، یعنی روش های مشخص کارهایی که ارزشهای مصرفی می آفریند، و کار انتزاعی، کار به عنوان مصرف کردن ظرفیت کار، صرف نظر از روش "مفید"ی که به مصرف می رسد.
اکنون اگر رودبرتوس - و بعداً اشاره خواهم کرد که چرا او آن را ندیده است - ارزش مبادله ی کالاها را تحلیل کرده است - زیرا این فقط موقعی به وجود می آید که مجموعه ای از کالا ها، در انواع و اقسام کالاهای مختلف وجود دارد، در آن صورت، او در پشت این شکل پدیداری، "ارزش" را پیدا می کرد. اگر او در ادامه، به بررسی ارزش پرداخته بود، می فهمید كه در اینجا این چیز، "ارزش مصرف"، صرفا تبلور کار انسانی است، مصرف ظرفیت کار انسانی برابر، و لذا این محتوا به عنوان سرشت مشخص یک چیز ارایه شده، به عنوان خصیصه ای که ذاتاً در خودِ آن چیز است، گرچه این شیئیت در شکل طبیعی خود پدیدار نمی شود // که به هر حال شکل خاص ارزش را ضروری می کند //.
آنگاه او درمی یافت كه "ارزش" كالا، در شكلی كه از نظر تاریخی تکامل یافته است، صرفاً بیانگر چیزی است كه در سایر صورت بندی های تاریخی جامعه نیز وجود دارد، هرچند به شكلی دیگر، یعنی سرشتِ اجتماعی كار، تا آنجا كه به عنوان مصرف ظرفیت کار "اجتماعی" وجود دارد. پس اگر "ارزش" کالا صرفاً شکل تاریخی خاص چیزی است که در همه ی صورت بندی های جامعه وجود دارد، باید در باره ی "ارزش مصرف اجتماعی" هم مصداق داشته باشد، چرا که مشخصه ی "ارزش مصرف" کالاست.
آقای رودبرتوس سنجه ی مقدار ارزش را از ریكاردو گرفته است. اما او خود او نه جوهر ارزش را وارسی کرده و نه همچون ریکاردو، آن را فهمیده است.
No comments:
Post a Comment