نظریههای انباشت، بحران و سقوط ناگزیر سرمایه در نزد مارکس و لوکزامبورگ
فصل سوم کتابِ رُزا لوکزامبورگ، جنبش آزادی زنان، و فلسفهی انقلاب مارکس، اثر رایا دونایفسکایا
"All our invention and progress seem to result in endowing material forces with intellectual life, and in stultifying human life into a material force." – Karl Marx
فقط وقتيكه فرد بالفعل انسانى، شهروند تجريدى را به خود بازگردانده باشد...وقتيكه قدرت اجتماعى خود را طورى ادراك و سازماندهى كرده باشد كه ديگر نيروى اجتماعى همچون قدرتى سياسى از او جدا نشود، فقط در آنموقع است كه رهايى انسانى كامل ميگردد.-- کارل مارکس
نظریههای انباشت، بحران و سقوط ناگزیر سرمایه در نزد مارکس و لوکزامبورگ
فصل سوم کتابِ رُزا لوکزامبورگ، جنبش آزادی زنان، و فلسفهی انقلاب مارکس، اثر رایا دونایفسکایا
«دیالکتیک مفهوم» در نزد مارکس و هگل
«تحلیل هگل از سیلوژیسم – فرد، خاص، عام – یادآور اقتباس مارکس از هگل در فصل اول [کاپیتال] است.»
لنین، «چکیدهی علم منطق»، (مجموعه آثار، ۳۸:۱۷۸)
چکیده
رویکرد مارکس به جوامع و منابع اسلامی
درآمدی بر کتابنامهی مارکس
از نامهی جنی مارکس وستفالن به فردریش سورگ، ۲۱ ژانویه ۱۸۷۷ (مجموعه آثار مارکس و انگس، ۴۵:۴۴۵)
گسترهی پژوهشهای مارکس «مؤخر» در عرصههای گوناگون فنی، علمی، فرهنگی، و تاریخی-سیاسی، چنان همهجانبه است که هریک از آنها بهخودی خود نیازمند یک بررسی جداگانه است.[1] متأسفانه با گذشت بیش از نیمقرن از انتشار رونوشت «دفترهای قومشناسی» مارکس توسط لورنس کریدر، این مجموعه هنوز به هیچ زبانی ترجمه و ویراسته نشده است. بخش عمدهی پژوهشهای تاریخی-سیاسی مارکس - از استرالیا تا هندوستان، و از الجزایر تا امریکای شمالی و جنوبی - به روابط اجتماعی و مالکیت اشتراکی بر زمین میپردازد، اما همهنگام سامانهی سیاسی متناسب با آن روابط و فرایند فروپاشی مالکیت جمعی پس از ورود استعمارگران انگلیسی و فرانسوی را بررسی و نقد میکند.
«آزادی مارکس از اسارت «مارکسیستها
«آنچه آشناست دقیقا از آنجا که آشناست، ناشناخته است»
هگل
مقدمه
مگر «مارکسیستها» مدتهای مدید اقتصاد بابرنامه، حذف سرمایهدار خصوصی، و تمرکز ابزار تولید در دست دولت را بهعنوان سوسیالیسم معرفی نمیکردند؟ مگر هدف سوسیالیسم را رفع تضاد بین تولید جمعی و تملک خصوصی معرفی نمیکردند؟ ما در دوران متفاوتی بهسر میبریم.
«انقلاب فلسفی هگل، در بندهای پایانی «فلسفه روح»، کتاب نهایی «دانشنامهی علوم فلسفی
سوژه، جسم و پراکسیس انسانی
«کلِ حرکت تاریخ، همانطور که کنش بالفعل پیدایشِ آن – کنش زایش موجودیت تجربیاش – و نیز به لحاظ شعور اندیشمندانهی آن، فرایند ادراک شده و آگاهانهی شدنِ آن است.»
دانسته است که مارکس به فویرباخ خرده میگیرد که او «از فرایند تاریخی تجرید حاصل میکند.» ازاینرو، ذات انسان را «صرفا بهعنوان ''نوعیت'' افراد جداگانهای ادراک میکند که بهطور طبیعی متحد شدهاند.» جایگاه این «ماتریالیسم مکاشفهای»، «جامعهی انسانی، یا انسانیت اجتماعی» نیست، بلکه «فردِ واحد» است. (مجموعه آثار، ۵:۴) اما، «برای انسان سوسیالیست، کلیتِ باصطلاح تاریخ جهانی، هیچ چیز نیست بهجز آفرینش انسان توسط کارِ انسان.»