"All our invention and progress seem to result in endowing material forces with intellectual life, and in stultifying human life into a material force." – Karl Marx

فقط وقتيكه فرد بالفعل انسانى، شهروند تجريدى را به خود بازگردانده باشد...وقتيكه قدرت اجتماعى خود را طورى ادراك و سازماندهى كرده باشد كه ديگر نيروى اجتماعى همچون قدرتى سياسى از او جدا نشود، فقط در آنموقع است كه رهايى انسانى كامل ميگردد.-- کارل مارکس


Tuesday, April 11, 2023

درهم تنیدگی رهایی ملی و انقلاب کارگری

 ۳ نامه از کارل مارکس در باره ی:

درهم تنیدگی رهایی ملی و انقلاب کارگری

برگردان: علی رها

به زیگفرید مایر و آگوست وُگت

لندن، ۹ آوریل ۱۸۷۰

 

     من پس فردا (۱۱ آوریل) مدارکی که در باره ی بین الملل در دست دارم را برایت ارسال می کنم. (امروز برای پست کردن بسیار دیر شده است.) درباره ی 'بازل'[1] هم مطالب بیشتری خواهم فرستاد.

    درمیان مطالب ارسالی همچنین چند نسخه از قطعنامه های شورای عمومی در باره ی عفو ایرلندی ها[2]، به تاریخ ۳۰ نوامبر، را خواهی یافت که پیشاپیش از آن باخبری، و ابتکار من بود؛ همین طور نیز جزوه ای ایرلندی در باره ی رفتار با مجرمان فنیان.

[3]

     من قصد داشتم قطعنامه های دیگری در باره ی ضرورت دگرگونی اتحادیه ی[4] کنونی (یعنی، بردگی ایرلند) به یک فدراسیون آزاد و برابر با بریتانیای کبیر ارایه کنم. پیشرفت بیشتر در این باره، تا آنجا که به قطعنامه های علنی مربوط است، به خاطر غیبت اجباری من از شورای عمومی، موقتا تعویق افتاده است. هیچ یک از سایر اعضاء دانشی کافی در امور ایرلند ندارد، یا در نزد اعضای انگلیسی شورای عمومی از اعتبار کافی برخوردار نیست تا در این مورد جای من را پر کند.

     اما زمان بی مصرف سپری نشده است، و من از شما می خواهم به طور مشخص به نکات زیر توجه کنی:

     پس از سال ها مطالعه در باره ی مساله ایرلند، من به این نتیجه رسیده ام (و این برای جنبش کارگری در سراسر دنیا اهمیتی اساسی دارد) که نه در انگلیس بلکه فقط در ایرلند است که ضربه ی تعیین کننده علیه طبقات حاکمه ی انگلیس زده می شود.

     در اول ژانویه ۱۸۷۰ شورای عمومی بخشنامه ای سرٌی صادر کرد که من در باره ی رابطه ی مبارزات ملی ایرلند با رهایی طبقه ی کارگر به فرانسوی نوشته بودم – {برای ایجاد واکنش در انگلیس، نه نشریات آلمانی، بلکه فقط نشریات فرانسوی اهمیت دارند} – و از آنجا، شیوه ی برخورد بین الملل در رابطه با مساله ی ایرلند.

     من در اینجا، به طور خلاصه، رئوس آن را به شما ارایه می کنم. ایرلند سنگر اشراف زمین دار انگلیس است. بهره کشی از این کشور صرفا منبع اصلی ثروت مادی آنها نیست؛ شگرف ترین قدرت معنوی آنها است؛ که در واقع، به منزله ی تجسم سلطه ی انگلیس بر ایرلند است. ازاینرو، ایرلند وسیله ی اصلی سلطه بر خودِ انگلیس است.

     از سوی دیگر، چنانچه همین فردا ارتش و پلیس انگلیس از ایرلند بیرون بروند، بلافاصله با یک انقلاب ارضی در انگلیس مواجه خواهی شد. اما سرنگونی اشرافیت انگلیسی در ایرلند در حکم، و بلافاصله منجر به، سرنگونی آن در انگلیس خواهد شد. این پیش شرط های انقلاب پرولتری در انگلیس را ایجاد خواهد کرد. در ایرلند، مساله ی ارضی، تا کنون شکل انحصاری مساله ی اجتماعی بوده است – برای اکثریت عظیم مردم ایرلند، مساله ی زیستن است، مساله ی مرگ و زندگی است؛ که در عین حال از مساله ی ملی تفکیک پذیر نیست. به همین خاطر، انهدام اشرافیت زمین دار انگلیسی در ایرلند کاری است که در ایرلند بی نهایت از خودِ انگلیس آسان تر است – بگذریم از این که خصلت ایرلندی پرشور تر و انقلابی تر از انگلیسی است.

     در ارتباط با بورژوازی انگلیس، در درجه ی نخست، در مبدل کردن ایرلند به چراگاه صرفی که برای بازار انگلیس گوشت و پشم را با نازل ترین قیمت ممکن عرضه می کند، نفع مشترکی با اشرافیت انگلیس دارد. بورژوازی در خار کردن جمعیت ایرلند به سطحی بسیار پست، از طریق خلع ید کردن و مهاجرت اجباری، نفع مشترکی دارد، و اینکه سرمایه ی انگلیسی (سرمایه ی  ملک اجاره ای) در آن کشور با 'امنیت' عمل می کند. در تصاحب املاک ایرلند همان نفعی را داشت که در تصاحب مناطق زراعی انگلیس و اسکاتلند. درآمدهای ۶ تا ده هزار پوندی مالکان غایب و سایر درآمدها از ایرلند که سالانه وارد لندن می شود نیز باید محسوب شود.

    اما بورژوازی انگلیس در اقتصاد فعلی ایرلند منافع بسیار مهم تری دارد. در نتیجه ی تراکم فزاینده ی اجاره ی زمین، ایرلند مرتبا مازاد خود را به بازار کار انگلیس عرضه می کند، و ازاینرو، کاهش دستمزدها، و موقعیت معنوی و مادی را به طبقه ی کارگر انگلیس تحمیل می کند.

     و از همه مهم تر! اکنون تمام مراکز صنعتی و تجاری انگلیس به دو کمپ متخاصم تقسیم شده است؛ پرولتاریای انگلیس و پرولتاریای ایرلند. کارگر معمولی انگلیسی از کارگر ایرلندی به عنوان رقیبی که به اجبار شاخص های زندگی را تنزل می دهد، متنفر است. او در ارتباط با کارگر ایرلندی، خود را عضوی از ملت حاکم احساس می کند و، ازاینرو، علیه ایرلند، خود را به بازیچه ی اشراف و سرمایه داران خود تبدیل می کند، و بدین وسیله، سلطه ی آنها را بر خود تقویت می کند. علیه ایرلندی، تعصبی مذهبی، اجتماعی و ملی در سر می پروراند. طرز برخورد او به ایرلندی تقریبا همانند 'سفیدپوستان' فقیر با سیاهان ایالت های اتحادیه ی آمریکا است که قبلا برده داری بودند. ایرلندی پول خود به همراه بهره به او پس می دهد. او در کارگر انگلیسی هم دست و بازیچه ی احمق حاکمیت انگلیس در ایرلند را شناسایی می کند.

     این خصومت توسط مطبوعات، کشیش ها، کارتون ها، و به طور خلاصه، کلیه ی ابزاری که در اختیار طبقه حاکم است، به طور مصنوعی زنده نگه داشته شده و تشدید می شود. این خصومت، برغم سازمان های طبقه ی کارگر انگلیس، راز پنهان ناتوانی اوست. راز پنهان حفظ قدرت طبقه ی سرمایه دار است، که به خوبی نسبت به آن آگاهی دارد.

     اما شرارت به اینجا ختم نمی شود، بلکه به آن سوی اقیانوس سفر می کند. تخاصم کارگر انگلیسی و ایرلندی، راز پنهان کشمکش بین ایالات متحده و انگلیس است که هر نوع همکاری جدی و صادقانه بین طبقات کارگری دو کشور را غیرممکن می کند. حکومت های دو کشور، هر وقت مناسب بدانند، با قلدری متقابل، برٌایی تعارض اجتماعی را کند می کنند، و در صورت لزوم، جنگ بین دو کشور را.

     درحال حاضر، انگلستان به عنوان کلان شهر سرمایه، به عنوان قدرتی که تاکنون بر بازار جهانی حکم روایی کرده است، مهم ترین کشور برای انقلاب کارگران است، و مضافا، تنها کشوری است که شرایط مادی برای این انقلاب به درجه ی معینی از بلوغ رسیده است. بنابراین، تسریع انقلاب اجتماعی در انگلستان، مهم ترین مساله ی سازمان بین المللی کارگران است. یگانه شیوه ی انجام چنین کاری، استقلال ایرلند است. از اینرو، وظیفه ی 'بین الملل' این است که تخاصم انگلیس و ایرلند را در همه جا در صف مقدم قرار دهد، و به طور علنی همه جا از ایرلند حمایت کند. وطیفه ی ویژه ی شورای مرکزی لندن این است که آگاهی طبقه ی کارگر انگلیس را نسبت به این امر بیدار کند که برای آنها، رهایی ملی ایرلند، مساله ی عدالتی انتزاعی یا احساسات انسان دوستانه نیست، بلکه شرط اولیه ی رهایی اجتماعی خود آنهاست.

     اینها کمابیش رئوس اصلی بخشنامه ای بود که هم هنگام، بیانگر علت وجودی قطعنامه های شورای مرکزی در مورد عفو ایرلندی ها است. من بلافاصله نامه ای با لحنی شدید توسط یک ناشناس درمورد طرز رفتار انگلیسی ها با فنیان ها، و علیه گلادستون و غیره  به انترناسیونال (ارگان کمیته ی مرکزی بلژیک در بروکسل) فرستادم. من در این مقاله جمهوری خواهان فرانسه را نیز تحقیر کردم – مارسیه یک مطلب احمقانه در باره ی ایرلند منتشر کرده بود که توسط تالاندیر[5] مفلوک نگاشته شده – چراکه که در خودخواهی ملی خود، تمام خشم خود را متوجه امپراطوری کرده اند.

     این کارآمد بود. دخترم جنی زیر نام ج. ویلیامز (در نامه ی خصوصی به سردبیر زیر نام جنی ویلیام امضا کرده بود) چندین مقاله به مارسیه فرستاد، و از جمله نامه ی او'داناوان روسا[6] را منتشر کرد. ازاینرو، سرو صدای بسیاری ایجاد کرد. پس از چندین سال خود داری، گلادستون سرانجام مجبور شد یک تحقیق پارلمانی درمورد نحوه ی رفتار با زندانی های فنیان را تصویب کند. اکنون او [جنی] گزارشگر دایمی امور ایرلند در مارسیه است. (البته این طبعا باید بین خودمان بماند.) دولت بریتانیا و مطبوعات از اینکه مساله ی ایرلند در فرانسه به موضوع روز تبدیل شده است، و اکنون این آدم های رذل از طریق پاریس، در سراسر قاره زیر نظر گرفته شده و افشا شده اند،  بسیار عصبانی هستند. 

     با یک تیر، دو نشان. ما بدین وسیله رهبران، روزنامه نگاران، و غیره. ایرلند در دابلین را وادار کردیم تا با ما ارتباط برقرار کنند؛ کاری که شورای عمومی تا آن موقع موفق به انجام آن نشده بود!

     شما در آمریکا برای فعالیت در این راستا، عرصه ی وسیعی دارید. یک ائتلاف بین کارگران آلمانی و کارگران ایرلندی (طبیعتا، همچنین کارگران انگلیسی و آمریکایی که خواستار شرکت هستند)، مهم ترین کاری است که در حال حاضر می توانید انجام دهید. این باید زیر نام 'بین الملل' انجام شود. اهمیت اجتماعی مساله ی ایرلند باید آشکار شود.

   دفعه ی بعد، چندین مطلب ویژه در باره ی موضع کارگران انگلیسی.

     با سلام برادرانه،

کارل مارکس

منبع: مجموعه آثار مارکس و انگلس، به انگلیسی، جلد ۴۳، صص. ۴۷۷-۴۷۲

 

 

به انگلس

لندن، ۱۰ دسامبر ۱۸۶۹

 

     در مورد مساله ی ایرلند: من سه شنبه ی گذشته در نشست شورای مرکزی شرکت نکردم. با اینکه قرار بود بحث را شروع کنم، 'خانواده' من اجازه ندادند در این هوای مه آلود و وضعیت بهداشتی کنونی ام به آنجا بروم...

     شیوه ای که من سه شنبه ی آینده مساله را عنوان می کنم، چنین است: صرف نظر از همه ی عبارت پردازی های 'بین المللی' و 'انسانی' در باره ی عدالت در حق ایرلند – که در شورای بین الملل بدیهی فرض می شود – این مستقیما و مطلقا به نفع طبقه ی کارگر انگلیس است که پیوند کنونی خود را با ایرلند قطع کند. من به دلایلی که بخشا نمی توانم به خود کارگران انگلیسی اعلام کنم، نسبت به این موضوع کاملا متقاعد شده ام. من مدتها بر این باور بودم که سرنگونی رژیم ایرلند با تفوق طبقه ی کارگر انگلیس، امکان پذیر است. من در «نیویورک دیلی تریبون» همواره چنین نقطه نظری را ابراز می کردم. اکنون مطالعات عمیق تر عکس آن را به من قبولانده است. تا وقتی که طبقه ی کارگر انگلیس مساله ی ایرلند را منتفی نکند، هرگز دستاوردی نخواهد داشت. اهرم باید در ایرلند به کار گرفته شود. به این دلیل، مساله ی ایرلند برای کل جنبش اجتماعی بسیار مهم است.

     من بسیاری از گزیده های دیویس[7] را خوانده ام. خود کتاب را در موزه صرفا سرسری نگاه کرده ام. ممنون می شوم اگر صفحات مربوط به مالکیت اشتراکی را کپی کنی. تو باید 'سخنرانی های' کوران[8] را که دیویس ویراسته کرده است پیدا کنی (لندن، جیمز دافی، خیابان پاترنوستر، شماره ی ۲۲). وقتی تو در لندن بودی، می خواستم آن را به تو بدهم. در حال حاضر در بین اعضای انگلیسی شورای مرکزی، دست به دست می چرخد، و خدا می داند که کی دوباره به دستم برسد. برای دوره ی ۱۸۰۰-۱۷۷۹ (اتحادیه)، اهمیتی اساسی دارد، نه به خاطر 'سخنرانی های' کوران (در دادگاه. من کوران را یگانه حقوق دان برجسته ی (وکیل مدافع مردم) قرن هیجدهم می دانم، و شریف ترین شخصیت، در حالی که گراتان[9] یک فرومایه ی پارلمانی بود)، بلکه چون می توان کلیه ی منابع مربوط به ایرلندی های متحد را در آن یافت. این دوره از جنبه ی علمی و رخدادهای پوشور، دارای بیشترین اهمیت است. یکم، کثافت کاری های انگلیس در ۸۹-۱۵۸۸ در ۸۹-۱۷۸۸ (شاید با شدت بیشتری) تکرار شد. دوم، در خودِ جنبش ایرلند به راحتی می توان جنبشی طبقاتی را مشاهده کرد. سوم، سیاست رسوای پیت.[10] چهارم، مساله ای که عالی جنابان انگلیسی را آزار می دهد؛ این امر تثبیت شده که ایرلند شکست خورد، چراکه در واقع، از خاستگاهی انقلابی، ایرلند به مراتب پیشرفته تر از پادشاه انگلیس و ارازل کلیسا بود، در حالی که، از سوی دیگر، ریشه ی ارتجاع انگلیس در خودِ انگلیس (برای نمونه، در زمان کرامول) انقیاد ایرلند بود. این دوره دستکم باید در یک فصل تشریح شود[11]: برای تحقیر جان بول![12]

 

ارادتمند،

ک. مور

 

منبع: همان، صص. ۳۹۹-۳۹۶

 

 

 

 

 

 

به لودویگ کوگلمان

لندن، ۲۹ نوامبر ۱۸۶۹

 

 

     احتمالا در وُلکستات قطعنامه های پیشنهادی من در باره ی گلادستون در ارتباط با مساله ی عفو ایرلندی ها را دیده ای. من به گلادستون حمله ور شده ام – و این در اینجا جلب توجه کرده است – همانطور که قبلا به پالمرستون حمله کرده بودم. پناهندگان عوام فریب دوست دارند که اینجا، از فاصله ی دور، به مستبدان قاره حمله کنند. این برای من موقعی جالب است که از فاصله ی نزدیک به مستبدان انجام شود.

     با این وصف، هر دو مطلب در باره ی مساله ی عفو ایرلندی ها، و همچنین طرح پیشنهادی من به شورای عمومی برای ضرورت بحث درباره ی طرز برخورد طبقه ی کارگر انگلیس به ایرلند، و تصویب یک قطعنامه در این مورد، به جز اینکه صرفا فریادی بلند باشد و آشکارا از ایرلندی های تحت ستم علیه ستمگران آنها جانبداری کند، طبعا مبانی دیگری هم داشت.

     من هرچه بیشتر معتقد شده ام – و اکنون مساله این است که این یقین را برای طبقه ی کارگر انگلیس جار بزنم – که آنها قادر نخواهند بود در انگلیس هیچ کار مهمی انجام دهند مگر آنکه طرز برخورد خود به ایرلند را قاطعانه از طبقات حاکمه ی خودشان تفکیک کنند، و نه فقط با ایرلندی ها اعلام هم بستگی کنند، بلکه برای انحلال اتحادیه ای که در ۱۸۰۱ تاسیس شد، ابتکار عمل را بدست گیرند، و آن را با یک رابطه ی آزادانه ی فدرال جایگزین کنند. و این نباید به خاطر دلسوزی برای ایرلند باشد، بلکه به عنوان مطالبه ای مربوط به منافع پرولتاریای انگلیس. وگرنه، افسار مردم انگلیس در دست طبقات حاکم باقی خواهد ماند، چراکه مجبور خواهند شد علیه ایرلند با آنها جبهه ی مشترکی ایجاد کنند. از آنجا که ایرلندی ها بخش بسیار مهمی از طبقه ی کارگرِ خود انگلیس را تشکیل می دهند،  ناسازگاری با آنها، همه ی جنبش های طبقه ی کارگر در خود انگلیس را فلج می کند. در اینجا، شرط اولیه برای رهایی – سرنگونی الیگارشی ملاک انگلیس – دست نایافتنی باقی خواهد ماند، چون تا زمانی که پایگاه های نیرومند سنگربندی شده ی خو را در ایرلند حفظ کند، نمی توان موقعیت آن را در اینجا دستخوش طوفان کرد. اما در آنجا، به محضی که زمام امور به دست خود ایرلندی ها بیفتد، به محضی که به حاکمان و قانونگذاران خود تبدیل شوند، به محضی که خود مختار شوند، الغاء اشرافیت زمین بی نهایت آسان تر از اینجا خواهد بود (که اکثرا همان مالکان زمین در انگلیس هستند)، چراکه ایرلند صرفا یک مساله ی اقتصادی ساده نیست، بلکه همچنین یک مساله ی ملی است، همانگونه که زمین داران آنجا، مانند انگلیس، نمایندگان و عالی مقامان سنتی نیستند، بلکه ستمگران منفور یک ملیت هستند. و رابطه ی کنونی با ایرلند، نه فقط رشد اجتماعی درون انگلیس، بلکه سیاست خارجی، به ویژه سیاست آن در قبال روسیه و ایالات متحده ی آمریکا را فلج کرده است. 

     اما بی تردید از آنجا که طبقه ی کارگر انگلیس وزنه ی بسیار سنگینی در کفه ی رهایی اجتماعی به طورعام است، اهرم باید در اینجا به کار گرفته شود. این واقعیتی است که جمهوری انگلستان زیر نظر کرامول در ایرلند به گِل نشست. آیا این دوباره تکرار خواهد شد! ایرلندی ها با انتخاب او'دانوان روسا[13]، یک بزهکار محکوم شناخته شده، به عنوان عضو پارلمان، دولت انگلیس را به تمسخر گرفته اند. روزنامه های دولتی از هم اکنون تهدید کرده اند که تعلیق قانون هابیاس کورپوس[14]، تجدید یک نظام ترور، را احیا می کند. در واقع، تا زمانی که رابطه ی کنونی پابرجا باشد، انگلیس نتوانسته و هرگز نمی تواند با روش دیگری بر ایرلند حکومت کند – یعنی با نفرت انگیز ترین حاکمیت ترور و شرم آور ترین تبهکاری.

 

ارادتمند،

ک. مارکس

منبع: همان، صص. ۳۹۱-۳۸۹

 

 



[1] گزارش کنگره ی چهارم «سازمان بین المللی کارگران» در شهر بازل سویس.

[2] اشاره به پیش نویس قطعنامه شورای عمومی در موردی سیاست دولت بریتانیا در قبال زندانیان ایرلندی.

[3] ظاهرا اشاره ی مارکس به پنج مقاله ای است که جنی (دختر مارکس) نوشته بود و در نشریه ی مارسیه در پاریس به چاپ رسید.

Fenians,

جمهوری خواهان استقلال طلب ایرلندی

[4] اتحاديه ی موجود بین انگلستان و ایرلند، که برطبق قانون ۱ ژانویه ی ۱۸۰۱ اجرایی شد و بقایای خودمختاری ایرلند را الغاء کرد. پیشتر، در سال ۱۷۸۲، در اثر فشار گسترده ی توده های ایرلندی، پارلمان انگلیس قانونی وضع کرده بود که طبق آن قانون گذاری در ایرلند را به پارلمان آنجا واگذارکرده بود. 

[5] Alfred Pierre-Theodor Talandier (1822-1890),

روزنامه نگار دموکرات فرانسوی، عضو شورای عمومی بین الملل، نماینده ی پارلمان فرانسه ۱۸۸۵-۱۸۷۶.

[6] O’Donovan Rossa (1831?- 1915),

عضو «برادری جمهوری خواهان ایرلند»، که پس از ۶ سال حبس، با عفو عمومی ۱۸۷۰ از زندان آزاد شد و به آمریکا مهاجرت کرد.

 

[7] John Davies (1569-1626), Historical Tracts, 1786.

سیاستمدار انگلیسی، دادستان کل ایرلند (۱۹-۱۶۰۹)، نویسنده ی چندین کتاب در باره ی تاریخ ایرلند؛ حامی استعمار ایرلند.

[8] John Philpot Curran (1750-1817), 

سیاستمدار و قاضی پارلمان ایرلند، که در دادگاه از انقلابیون جامعه ی «ایرلندی های متحد» دفاع کرد. «ایرلندی های متحد»، سازمانی مخفی که تحت تاثیر انقلاب فرانسه خواستار یک جمهوری مستقل در ایرلند بود. قیام سال ۱۷۹۸ را آنها سازماندهی کرده بودند.

[9] Henry Grattan (1746-1820)

سیاستمدار ایرلندی، رهبر اپوزیسیون لیبرال درپارلمان ایرلند.

[10] William Pitt (1759-1806),

سیاستمدار انگلیسی، آخرین نخست وزیر بریتانیا پیش و پس از قانون اتحادیه ی سال ۱۸۰۰. عامل اصلی سرکوب قیام ۱۷۹۸ ایرلند.

[11] پیشنهاد مارکس به انگلس در مورد کتابی که قرار بود درباره ی تاریخ ایرلند بنویسد.

[12] John Bull,

مانند «عمو سام» در آمریکا، شخصیتی سمبلیک، مظهر اقتدار انگلستان.

[13] O’Donovan Rossa (1831?- 1915),

عضو «برادری جمهوری خواهان ایرلند»، که پس از ۶ سال حبس، با عفو عمومی ۱۸۷۰ از زندان آزاد شد و به آمریکا مهاجرت کرد.

[14] Habeas Corpus

قانونی مربوط به حقوق قانونی مجرمان که در سال ۱۶۷۰ در پارلمان به تصویب رسید. دولت انگلیس در ایرلند، به کرار این قانون تعلیق می کرد.

No comments:

Post a Comment