"All our invention and progress seem to result in endowing material forces with intellectual life, and in stultifying human life into a material force." – Karl Marx

فقط وقتيكه فرد بالفعل انسانى، شهروند تجريدى را به خود بازگردانده باشد...وقتيكه قدرت اجتماعى خود را طورى ادراك و سازماندهى كرده باشد كه ديگر نيروى اجتماعى همچون قدرتى سياسى از او جدا نشود، فقط در آنموقع است كه رهايى انسانى كامل ميگردد.-- کارل مارکس


Tuesday, April 11, 2023

کارل مارکس در باره ی ''مجازات اعدام''

 کارل مارکس در باره ی ''مجازات اعدام''

 

«نیویورک دیلی تریبون»، فوریه ۱۸۵۳

 

     «تایمز» در ۲۵ ژانویه، زیر عنوان ''حلق آویز کردن ناشیانه''، شامل مشاهده ی زیر است:

     

     ''اغلب در این کشور اظهار شده است که به دنبال یک اعدام در ملاء عام، عموما بلافاصله مواردی چون مرگ به واسطه ی حلق آویز کردن – چه توسط خودکشی یا تصادفی – صورت می پذیرد، که نتیجه ی تاثیر نیرومندی است که اعدام یک مجرم سرشناس در اذهان بیمار و نابالغ ایجاد می کند.''

 

     موارد چندی را که «تایمز» در توضیح این اظهار نظر ادعا می کند، یکی مربوط به یک دیوانه در شفیلد است که پس از گفتگو با دیوانگان دیگر در ارتباط با اعدام باربور، با حلق آویز کردن خود، به هستی خود پایان بخشید. مورد دیگر، پسر ۱۴ ساله ای است که اونیز خود را حلق آویز کرد.

 

     انگیزه ی برشماردن این وقایع پشتیبانی از نظریه ای است که هیچ انسان معقولی نمی تواند آن را حدس بزند؛ نظریه ای که تقدیس مستقیم جلاد است، در حالی که حکم اعدام به مثابه ی عقلانیت غایی جامعه ستوده می شود. چنین کاری در سرمقاله ی «نشریه ای پیشرو» انجام یافته است.

 

     [نشریه ی] «مبلغ صبحگاهی» در برخوردی شدید به جانبداری از اعدام و منطق خونین «تایمز»، آمار جالب زیر در ۴۳ روز از سال ۱۸۴۹ را درج کرده است:

 

قتل و خودکشی

اعدام

۲۲ مارس

هانا سندلز

۲۰ مارس

میلان

۲۲ مارس

م.ج. نیوتون

۲۶ مارس

پولی

۲۷ مارس – ۴ قتل

ج.جی. گلیسون 

۲۷ مارس

اسمیت

۲ آوریل

لیورپول

۳۱ مارس

هو

۷ آوریل

مرگ و خودکشی در لیسستر

۹ آوریل

لندلیک

۸ آوریل

و. بیلی

۱۳ آوریل

سارا توماس

۱۳ آوریل

سم در حمام

۱۸ آوریل

ج. گریفیتز

۱۴ آوریل

ج. وارد، قتل مادر خود

۲۱ آوریل

ج. راش

۱۴ آوریل

یاردلی

 

 

۱۷ آوریل

ج. بیلی، خودکشی و قتل ۲ کودکش

 

 

۱۸ آوریل

چارلز اورتون

 

 

۲ مه

دانیال هولمزدن

 

 

 

     همانطور که «تایمز» تصدیق می کند، این جدول نه فقط خودکشی بلکه همچنین قتل هایی فجیع را نشان می دهد که بلافاصله پس از اعدام مجرمان صورت گرفت. شگفت آور است که مقاله ی مربوطه حتی یک استدلال یا توجیه برای نظریه ی سبعانه ای که در آنجا پیش کشیده است عرضه نمی کند. و وضع اصولی که بر آن اساس عدالت یا مصلحت حکم اعدام بنا شود، بسیار دشوار و کلا غیر ممکن است، آنهم در جامعه ای که به تمدن خود افتخار می کند. به طور کل از مجازات به عنوان ابزاری برای بهبود یا مرعوب کردن حمایت شده است. حال چه حقی داری که برای بهبود یا ارعاب، دیگران را مجازات کنی؟ از این گذشته، تاریخ – یا چیزی به عنوان آمار – وجود دارد که با کامل ترین شواهد، ثابت می کند که از زمان قابیل، که با مجازات دنیا نه بهبود یافته است و نه مرعوب شده است. کاملا برعکس. از نقطه نظر حقِ انتزاعی، تنها یک نظریه ی مجازات وجود دارد که شان انسان را به طور انتزاعی تایید می کند، و آن نظریه ی کانت است، به ویژه در فرمول بندی انعطاف ناپذیری که هگل ارایه کرده است. هگل می گوید:

 

     «مجازات، حق مجرم است. کنشِ اراده ی خودِ اوست. نقض حق، توسط خودِ مجرم به مثابه ی حق خود، اعلام شده است. جرم او، نفی حق است. مجازات، نفیِ این نفی است، و در نتیجه، تصدیق حق است، که توسط خود مجرم درخواست و بر او تحمیل شده است.» [هگل، فلسفه ی حق]

 

     تردیدی نیست که در این فرمول، ظاهری فریبنده وجود دارد، چراکه هگل به جای اینکه به مجرم به عنوان یک ابژه ی صرف، برده ی عدالت، نگاه کند، او را به موقعیت یک موجود آزاد و خود سرنوشت ساز ارتقاء می دهد. اما با نگاهی دقیق تر به این موضوع، در می یابیم که ایده آلیسم آلمانی، مانند بسیاری موارد دیگر، به قوانین جامعه ی موجود، ضمانتی استعلایی بخشیده است. آیا این یک توهم نیست که انتزاعِ ''اراده ی آزاد'' – که برای خود انسان، یکی از خصایص انسانی است -  را با فردی با انگیزه های واقعی اش، و با اوضاع چند گانه ای که بر او فشار می آورد، جابجا کنیم؟ این نظریه که مجازات را نتیجه ی اراده ی خودِ مجرم در نظر می گیرد، صرفا بیان متافیزیکی ''حق قصاص'' کهن سالِ چشم در برابر چشم، دندان در برابر دندان، خون در ازای خون، است. به بیان صریح، صرف نظر از کلیه ی تعابیر، مجازات چیزی مگر ابزار جامعه برای دفاع از خود در برابر تجاوز -  سوای ماهیت آن - به شرایط حیاتی آن نیست. حال، این کدامین وضعیت جامعه است که برای دفاع از خود، ابزاری به جز جلاد نمی شناسد، و توسط «نشریه ی پیشرو جهان»، وحشی گری خود را به عنوان قانون ابدی اعلام می کند؟

 

     آقای [آدولف] کتلت در اثر عالی و آموخته ی خود، انسان و قابلیت هایش، می گوید:

 

     'بودجه ای موجود است که ما با نظمی وحشتناک پرداخت می کنیم – بودجه ی زندان ها، سیاه چال ها، و دارهای اعدام... حتی می توانیم در ست مانند مرگ و میر سالانه، اینکه چند نفر دست خود را به خون همنوعان خود آلوده خواهند کرد، چه تعداد جعلی، و چه تعداد با سم، را پیش بینی کنیم.»

 

     و آقای کتلت در محاسبه ی احتمالات جرایم که در سال ۱۸۲۹ منتشر شد، در واقع با اطمینان شگفت انگیزی نه تنها میزان، بلکه کلیه ی انواع جرایم مرتکب شده در فرانسه در سال ۱۸۳۰ را پیش بینی کرد. این امر که نه لزوما نهادهای خاص سیاسی یک کشور، بلکه به طور کلی شرایط بنیادین جامعه ی بورژوایی است که در اقشار معین جامعه، میزان متوسطی از جرایم را به وجود می آورد، را می توان در جدول زیر که توسط کتلت برای سال های ۲۴-۱۸۲۲ ارایه شده مشاهده کرد. ما در تعدادی از صد مجرم محکوم شده در آمریکا و فرانسه می بینیم:

 

فرانسه

فیلادلفیا

سن

۱۹

۱۹

زیر ۲۱ سال

۳۵

۴۴

۲۱ تا ۳۰ سال

۲۳

۲۳

۳۰ تا ۴۰

۲۳

۱۴

بالای ۴۰

۱۰۰

۱۰۰

مجموع

 

     حال، بدین سان، چنانچه جرایم مشاهد شده از نظر میزان و طبقه بندی آنها در مقیاسی گسترده، منظم بودن پدیده های جسمانی را نشان دهند – اگر همانطور که آقای کتلت خاطر نشان می کند «تصمیم گیری در باره ی اینکه کدامیک از آندو علت موثر ( جهان جسمانی و نظام اجتماعی)، معلول های خود را با بیشترین نظم تولید می کنند، دشوار خواهد بود – آیا ضروری نیست که به جای تجلیل از جلادی که تعداد زیادی مجرم را اعدام می کند تا جا برای عرضه ی مجرمانی تازه تر باز شود، نسبت به تغییر نظامی که این جرایم را به وجود می آورد، تعمق بیشتری شود؟ 

 

برگردان توسط علی رها   

منبع: https://www.marxists.org/archive/marx/works/1853/02/18.htm?fbclid=IwAR3Vy-p5C3A6ZYr9-3ViqOYW0vx0ScXLhTYHM4UYlLit6D36SItQa7m-SXs

 

No comments:

Post a Comment