"All our invention and progress seem to result in endowing material forces with intellectual life, and in stultifying human life into a material force." – Karl Marx

فقط وقتيكه فرد بالفعل انسانى، شهروند تجريدى را به خود بازگردانده باشد...وقتيكه قدرت اجتماعى خود را طورى ادراك و سازماندهى كرده باشد كه ديگر نيروى اجتماعى همچون قدرتى سياسى از او جدا نشود، فقط در آنموقع است كه رهايى انسانى كامل ميگردد.-- کارل مارکس


Wednesday, July 28, 2021

کارل مارکس - فریفتاری سرمایه‌ی بهره‌‌دار

 

فریفتاری سرمایه‌ی بهره‌‌دار[1]

کارل مارکس / ترجمه‌ی علی رها

 

 

شکل درآمد و منبع درآمد بت‌واره‌ترین نمود روابط تولید سرمایه‌دارانه است. شکل وجودی آن [روابط] بدان‌گونه است که درسطح پدیدار گشته و از پیوندهای نهفته و حلقه‌های ارتباطی بینابینی گسسته شده باشد. ازاین‌رو، زمین منبع اجاره، سرمایه منبع سود، و کار منبع دستمزدها می‌شود. شکل مجعولی که مظهر یک واژگونگی واقعی است، در نظر حاملان این شیوه‌ی تولیدی از نمودی طبیعی برخوردار می‌گردد. افسانه‌ای است فاقد رؤیا؛ یک دین عوامانه است. در واقع اقتصاددانان عامیانه  که به‌هیچ‌وجه نباید با پژوهش‌گران اقتصاد که مورد انتقاد ما بوده اند اشتباه گرفته شوند  مترجمان مفاهیم، انگیزه‌ها والخ، نمایندگان شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری هستند؛ کسانی که در اسارت این نظام تولیدی هستند و در ذهنیت آنها ساحت سطحی آن انعکاس می‌یابد. آنها آن [نظام] را به زبانی مکتبی ترجمه می‌کنند ولی این عمل را از خاستگاه بخش حاکم، یعنی سرمایه‌دارها انجام می‌دهند، و طرز برخورد آنها نه ساده‌لوحانه  و نه عینی بلکه توجیه‌گرانه است. بیان محدود و مکتبی مفاهیم عوامانه‌ای که ضرورتاً درمیان نمایندگان این شیوه‌ی تولیدی ظهور پیدا می‌کند، با اقتصاد سیاسی‌دانانی چون فیزیوکرات‌ها، آدام اسمیت و ریکاردو که درپی درک روابط درونی پدیده‌ها می‌بودند، کاملاً متفاوت است.

Wednesday, July 14, 2021

بحران سرمایه‌داری در «تئوری‌های ارزش اضافی»

  

بحران سرمایه‌داری در «تئوری‌های ارزش اضافی»

(کتاب دوم، دست‌نوشته‌های ۶۳-۱۸۶۱، فصل هفدهم)

 

 

۱  پیشگفتار

یکم: موضوع مشخصی که مارکس در این فصل خاص درباره‌ی بحران سرمایه‌داری مطرح می‌کند صرفاً به نقد نظرات


ریکاردو درباره‌ی «تولید مازاد» اختصاص دارد. بنابراین در این چارچوب معین نباید انتظار داشت که همانند جلد سوم کاپیتال (۱۸۶۴) منعکس‌کننده‌ی تمامیت دیدگاه مارکس درمورد بحران سرمایه‌داری باشد.[1] خود مارکس به‌طور مشخص اظهار می‌کند که در اینجا به بحران اعتباری و سرمایه‌ی مالی نمی‌پردازد. 

دوم: آنچه به «تئوری‌های ارزش اضافی» معروف شده است،[2] در واقع دست‌نوشته‌های ناتمامی است که بیشتر ساختمانی جدلی دارد. یعنی در مورد هر مبحث معینی، ابتدا از دیدگاه طرف مقابل گزیده‌برداری می‌کند و سپس به نقد آن می‌پردازد. بنابراین به شکل بازنمایی نظرات خود مارکس نوشته نشده است. ازاین‌رو، نظرات نویسنده‌ای که نقد می‌کند تا حدی چارچوب موضوع مورد مناقشه را نیز محدود و معین می‌کند.