"All our invention and progress seem to result in endowing material forces with intellectual life, and in stultifying human life into a material force." – Karl Marx

فقط وقتيكه فرد بالفعل انسانى، شهروند تجريدى را به خود بازگردانده باشد...وقتيكه قدرت اجتماعى خود را طورى ادراك و سازماندهى كرده باشد كه ديگر نيروى اجتماعى همچون قدرتى سياسى از او جدا نشود، فقط در آنموقع است كه رهايى انسانى كامل ميگردد.-- کارل مارکس


Sunday, May 21, 2023

بدیل مارکس در برابر دولت دین‌سالار

 بدیل مارکس در برابر دولت دین‌سالار

 

پیش‌گفتار: «الغاء دین»

«اعتراف پرومته که ”به‌عبارت ساده از این خیل خدایان بیزارم“، در حقیقت اعتراف خود فلسفه .... علیه خدایان آسمانی و زمینی است.» 

مارکس، رساله‌ی دکترای فلسفه، ۱۸۴۱، (مجموعه آثار، ۱:۳۰)

در خداناباوری مارکس از دوران ‌دانشجویی در دانشگاه برلین و پیوستن او به «باشگاه دکترها» و «هگلی‌های جوان» (۱۸۳۷)، هیچ شک و شبهه‌ای وجود ندارد. آن‌چه مورد مناقشه بوده است، شیوه‌ی برخورد او به دین به‌طور عام، و به‌خصوص دین سیاسی یا دولت دینی است. متن پیش‌رو برآن است تا با تکیه بر مقاله‌ی درباره‌ی مسئله‌ی یهود (پاییز ۱۸۴۳) به سهم خود گامی کوچک در تبیین این مهم بردارد. 

Thursday, May 11, 2023

فرازهایی از «دفترهای تدارکاتی رساله‌ی دکتری» مارکس

 فرازهایی از «دفترهای تدارکاتی رساله‌ی دکتری» مارکس

درباره‌ی افلاطون، ارسطو، هگل، سقراط و مسیح

 

کارل مارکس

ترجمه: علی‌ رها

 

یادداشت مترجم: متن پیش‌رو فرازهایی از دو دفتر از هفت دفتر تدارکاتی مارکس است. مارکس با این دفترها کار جدی پیرامون رساله‌ی دکتری‌اش را در ۱۸۳۹ آغاز کرد. ماحصل نهایی آنْ «اختلاف بین فلسفه‌ی طبیعت دموکریتی و اپیکوری»[1] بود که در آوریل ۱۸۴۱ به اتمام رساند و در همان ماه به اخذ دکترا از دانشگاه ینا نایل شد. در واقع موضوع خودِ رساله‌ی دکترا بخش نسبتاً کوچک‌تری از پژوهشی گسترده و عمیق درباره‌ی فلسفه‌ی باستان است. مارکس در نظر داشت حاصل پژوهش‌های خود را که بسیار فراتر از اپیکور و دموکریت بود منتشر کند، اما موفق نشد. متن انگلیسی دفترهای تدارکاتی مارکس حدود ۷۶ صفحه است که ترجمه‌ی من شامل ۲۰ صفحه از آن می‌شود. بخش‌هایی را که به خود رساله دکترا منتقل شده‌اند، با رجوع به ترجمه‌ی فارسی آن حذف کردم. آنچه گلچین کرده‌ام، خمیرمایه‌ی این دفترهای تدارکاتی است. ترجمه‌ی کنونی برگرفته از دفترهای دوم و ششم است که برای انعکاس افق اندیشه‌ی مارکس عامدانه از پرداختن به اپیکور و دموکریت صرف‌نظر شده است. [2]

مارکس چه‌گونه مارکس شد؟

 مارکس چهگونه مارکس شد؟



پیشگفتار

«این آگاهی انسانها نیست که هستی آنها را تعیین میکند، بلکه هستی اجتماعی آنها است که آگاهی آنها را تعیین میکند.» (مقدمهی «سهمی بر نقد اقتصاد سیاسی»)

آیا میتوان عبارت بالا را به مارکس، به «آگاهی» خودِ مارکس نیز تعمیم داد؟

آیا این بیان بین «هستی اجتماعی» و «آگاهی» یک دوگانگی وضع میکند؟

آیا رابطهی هستی اجتماعی و آگاهی انسان بیواسطه است؟

چنانچه هستی اجتماعی شامل آگاهی اجتماعی، بهویژه آگاهی طبقاتی باشد، آیا این آگاهی نمیتواند به نوبهی خود آن هستی اجتماعی را متحول کند؟

ایده‌ی نیکی - هگل

 ایدهی نیکی / هگل 

یادداشت مترجم: «ایدهی نیکی» قسمت پایانی فصل دوم از پارهی سومِ جلد دوم «علم منطق» هگل است. هگل در فرجامین کلام این مبحث تأکید میکند که «این است ایدهی مطلق». سپس وارد فصل سوم، «ایدهی مطلق» میشود، که همانا «یگانگی ایدهی نظری و ایدهی عملی است». هریک از آندو، بهتنهایی «تکسویه است». وحدت آنها «بازگشت به زندگی» بیواسطه است، که در چنین صورتی «شامل عالیترین تضاد در درون خود است». در واقع فصل پایانی علم منطق دربردارندهی فرایند فراروی از آن تعارض درونی و حصول به یک زندگی وساطتشده است. اما «ایدهی نیکی» که ما را در آستانهی ورود به «ایدهی مطلق» قرار میدهد، شامل فراز و نشیب فرایند رویارویی «سوژه» و جهان عینی با وساطت «عمل» است

اهمیت این مبحث بهویژه ازآنروست که دفترهای فلسفی لنین، بهعنوان نقطهی اوج اندیشهی دیالکتیکی نیمهی اول سدهی بیستم، درحین کلنجار رفتن با «ایدهی نیکی»، ظاهراً با یک سدّ غیر قابلعبور مواجه میشود، چراکه بهعنوان یک انقلابی مارکسیست، در عملِ انقلابی، پاسخ به معضل فراروی از جهان سرمایهداری را «کشف» میکند. به بیان هگل، ایدهی عملی «از ایدهی نظری والاتر است، چراکه نه فقط از یک شأن جامع، بلکه همچنین از فعلیتی صاف و ساده برخوردار استاز آن پس، هیچ چیز باعث بازگشت لنین به وحدت دوبارهی عمل و نظر در سطحی بالاتر نگشت، حتی هنگامیکه هگل هشدار میدهد: «ایدهی عملی فاقد عنصر ایدهی نظری است... برعکس، برای ایدهی عملی واقعیت چنان در ذات خود بیارزش تلقی میشود که ابتدا باید تعین واقعی و ارزش منحصربهفرد خود را از طریق هدف نیکی دریافت کند. لذا این خودِ اراده است که در مقابل دستیابی به آن هدف میایستد، چراکه خود را از شناخت جدا میکند و برای آن اراده، واقعیت بیرونی از شکل یک هستی واقعی برخوردار نیست