"All our invention and progress seem to result in endowing material forces with intellectual life, and in stultifying human life into a material force." – Karl Marx

فقط وقتيكه فرد بالفعل انسانى، شهروند تجريدى را به خود بازگردانده باشد...وقتيكه قدرت اجتماعى خود را طورى ادراك و سازماندهى كرده باشد كه ديگر نيروى اجتماعى همچون قدرتى سياسى از او جدا نشود، فقط در آنموقع است كه رهايى انسانى كامل ميگردد.-- کارل مارکس


Sunday, December 26, 2010



مناظره دین و دانش در فلسفه هگل
۱ - بُرش ذهن از "ایده آلیسم سیاسی"
 یکی از عوارض تمرکز انحصاری قدرت، تفوق "سیاست" بر سایر عرصههای اجتماعی، منجمله سلطه بر فلسفه و دین است. دراینجا سیاست بمعنی بیان نظام بندی شده ساختاری دولتی است. ازآنجا که درحال حاضر تکیه برروی فلسفه سیاسی است، فعلا قضاوت درمورد ارتباط دین و سیاست درمناسبات کنونی را بعهده خوانندگان واگذار کرده و باطرح پرسشی از روی موضوع می گذرم: آیا دراوضاع فعلی این دین و مراتب اخلاقی، انسانی و فضیلتمندانه متصور درآنست که سیاسی شده و یا این قدرت سیاسی است که جهت حفظ و تداوم خویش "دین" را یدک می کشد؟
تاآنجا که به فلسفه مربوط می شود، آنچه درفضای بغایت سیاسی شده ما موضوعیت دارد اینست که شکل مناسب تعقل و بیان فلسفی چیست؟ لذا حتی وقتیکه فلسفه از خدمتگذاری قدرتهای حاکم سرباز می زند ولی کماکان تمامیت یک منظومه فکری را به "فلسفه سیاسی" تنزل می دهد، نه فقط رابطه علت و معلول را پس و پیش می کند، بلکه ذهن آزاد و روش اندیشمندانه تعقل جهان را مشروط و محدود می سازد

Monday, November 15, 2010

دیالکتیک آزادی در عصر "مطلق" ها

۱- درآمدی بر "پدیدار شناسی مرگ"
شاید واپسین "حق" در مجتمع حقوقی یک انسان، تجربه مردن باشد. مرگ عادی یا طبیعی، فصل اختتام فرآیندی است که طی آن فرد مردن را تحمل و تجربه می کند. اعدام، تیرباران و یا قتل انسان به ضرب گلوله بر سنگ فرش خیابان، این فرجامین حق انسانی را از وی می رباید. درحذف ناگهانی موجودیت یک فرد، حتی چنانچه بزهکار و "مجرم" نامیده شود، عالیترین شکل تعارض حق و ناحق، انسان و ضد انسان، و بنا بر تعابیر دینی، "خدا و شیطان" نهفته است.

Wednesday, August 25, 2010

کارل مارکس در آتش!

"ابراهیم گفت آیا چیزی را که خودتان می سازید عبادت می کنید؟
گفتند آتشگاهی برایش مهیا سازید و او را درآتش بیاندازید." (سوره "صافات"، ۳۷:۹۷)


۱- عبور از عقبه

"انباشت کنید، انباشت کنید؛ این است موسی و پیامبران شما." (مارکس، «سرمایه» ۱:۷۴۲، اشاره به گوسپل "لوقا"، ۱۶:۲۹)

بااینکه مفاهیمی چون بهشت و جهنم در نص صریح قرآن به عالمی در ورای "اینجا و اکنون" احاله داده شده، و تعابیر و تفاسیر مرسوم نیز مؤید آنست، در کشاکش انقلاب ۵۷، گرایشات و برداشیهایی از اسلام پا به عرصه ظهور گذاشتند که عملا انقلاب را بنوعی با روز موعود مترادف دانستند.

 آنان با تکیه بر آیات خاصی از قرآن که روز محشر را نزدیک یا عنقریب می نماید، قدرتیابی خود را شاخص سوره "قصص" می پنداشتند: "ما می خواستیم به کسانی که درزمین ضعیف شده بودند، منت بگذاریم و آنها را پیشوایانی سازیم و آنها را وارث زمین کنیم. و آنها را درزمین بقدرت برسانیم." (۲۸:۶) لذا با توسل به سوره "رعد" که می گوید "خدا وضع قومی را تغییر نمی دهد، مگر آنکه آن قوم آنچه مربوط به خودشان است را عوض کنند" (۱۳:۱۱)، مفهوم انقلاب و "جهاد" را درهم آمیختند. پس بجای "امر به معروف و نهی از منکر"، زندگی را یکسره معادل "عقیده و جهاد" گرفتند.

Friday, August 6, 2010

 دین در "حوزه عمومی" درمنظر هگل
۱- خسوف عقل در دوران وحشت
سازماندهی باوری متافیزیکی در نظمی اجتماعی که بر حذف و رفع غنای تکثر و ابعاد گوناگون هستی عینی مبتنی باشد، تاریخا هیچگاه نتیجهای جز ترور و وحشت به بار نیاورده است. صورتبندی تک ساحتی نظامی که ذهنیتی انسان گریز و فراتاریخی را به ضرب "اراده" برتارک اجتماع برنشاند، عناصر بالفعل و سازای اجتماعی را به هیچ انگاشته، و عملکردش به نفی دائمی مبانی مثبت جامعه مدنی آلوده است. این انکار سمج واقعیت برون ذهنی از آنجا که مرتبا دربطن هستی مدنی آشوب برپا می کند، خود فاقد آرامش فکری است و اضطراب و دغدغه مزمن خویش را باتوسل به قهر، سرکوب و مرگ التیام می بخشد. دستی که به خون آغشته شده و به تکرارش عادت کرده باشد، بیپروا و به راحتی می کشد!این نفی زندگی و مرگی است که ظاهرا ازمعنا تهی شده ولی ضمیر شوریده و ناخرسند عمومی را، بااینکه به درون می برد، به تمکین وادار نمی سازد.

Sunday, July 11, 2010

ملاحظاتی درباره "منشور سبز"
سرانجام آقای مهندس موسوی با مدتی تاخیر و شاید بواسطه "توصیه دوستان" هم که شده، به این تشخیص رسیدند که تدوین و ارائه منشوری که حاوی تعبیر و تعریف ایشان از محتوی جنبش کنونی و اهداف آن باشد، به ضرورتی فوری تبدیل شده است. چه ایشان خود را درکمال تواضع یک "همراه کوچک جنبش سبز" معرفی کند، و چه بدرستی تاکید ورزد که "نباید منتظر ظهور یک رهبر باشیم"، جنبش اجتماعی ایران برای نضج و تداوم خود نیازمند جهت یابی و نیز هدایت فکری است. نه "رهبر" بلکه "رهبری" بمعنی قبول مسؤلیتی تاریخی برای شفاف سازی مطالبات مردم، کمک به رشد و قوام یابی خودآگاهی آنهاست تا آنجا که "حق تعیین سرنوشت" از یک شعار به واقعیتی بالفعل درزندگی روزمره مردم مبدل شود.

Sunday, June 20, 2010

مفهوم فردیت آزاد در اندیشه مارکس
باگذشت یکسال از ظهور جنبش اجتماعی مردم ایران، بدون اغراق شناخت و تبیین ماهیت این حرکت نوپا به ضرورتی مبرم تبدیل شده است که تعیین کنندهً چگونگی تداوم و موفقیت نهایی آن است. وجه غالب برآوردهای موجود، حتی وقتیکه صرفأ به نفی نظام سیاسی حاکم اکتفا نمیکند، دید جامعی از گوهر ایجابی و سازای جنبش یکسال اخیر بدست نمی دهند. هم خاصیت پویا و متحرک جنبش کنونی و هم گزینههای حاضر و آماده و مقبولی همچون "دموکراسی" و یا "سوسیالیسم"، معضل یافتن معنا را دشوار کرده است.


Saturday, June 5, 2010

ابطال "خودآگاهی دینی" در استبداد سیاسی
تأملی در پدیده شناسی روح هگل
"زید: ‌ای ارواحنا فدا که جانم غلام فرمان توست، ذهن تیرهً مرا منور کن"  -- ولتر
"سرآغاز یک روح جدید ماحصل انقلابی فراگیر در اشکال متنوع روح فرهنگی است"  -- هگل
  ۲۰۰ سال پیش هگل در کتاب پدیده شناسی روح در فصل «روح ازخود بیگانه: انظباط فرهنگی و تمدن»، هرج و مرج فکری مسلط بر شرایط ماقبل انقلاب فرانسه را به گونهای ترسیم میکند که، به باور نگارنده این سطور، بنوعی بازگو کننده ی اوضاع و  احوال کنونی ایران است! کارل مارکس در «نقد دیالکتیک هگلی» با اشاره به این مبحث می گوید:"`آگاهی اندوهبار`، `آگاهی صادق`، ستیزه ی `آگاهی عالی تبار با آگاهی فرومایه`، و الخ، این قسمتها هرکدام حاوی عناصری انتقادی اند که عرصههای کاملی چون دین، دولت، زندگی مدنی و غیره را شامل می گردند." البته با اینکه انقلاب فرانسه افقهای تازهای را بروی هگل بازگشود، او در این کتاب حکایت تعارضات و تخاصمات اجتماعی زمان خود را در چگونگی بروز آن در عرصه ی آگاهی و خودآگاهی انسان نمودار می سازد.


Saturday, May 29, 2010


"چرا فیلسوفان منفورند؟"
"وقتیکه مفهوم مفقود است، کلامی بموقع علاج کار می شود." 
                                                                     -- گوته، «فاوست»
چند روز پیش «پرتال فرهنگی نیلوفر» از اقای رضا داوری اردکانی مطلبی منتشر نمود تحت عنوان «دشمنان فلسفه». بلحاظ اهمیت جایگاه فلسفه در رویارویی و پالایش «بحران فکری» جاری در ایران، ضروری دیدم که به اجمال نکاتی را در پاسخ ایشان به عرض حضور برسانم

Monday, May 17, 2010

بازاندیشی اجمالی در سیره "نواندیشان دینی"

۱- "پروتستانیسم" اسلامی

"انقلاب می تواند به هرنیتی سرهایی را که فلسفه برای اندیشیدن بکار میبرد از تن جدا کند
اما اگر انقلاب بر فلسفه مقدم می بود، فلسفه هرگز نمی توانست از سرهای بریده شده توسط
انقلاب استفاده کند."    - هاینریش هاینه، « دین و فلسفه در المان»، ص ۱۵۸

"هدف دانش اینست که  غیریت دنیای عینی مقابلش را برطرف کند و در ان منزلگهی بیابد:
[یعنی] جهان عینی را در مفهومش، در خویشتن خودمان، بازیابد." - هگل. «منطق»، ص ۲۶۱


قریب به ۸ سال از سخنرانی جنجالی اقای هاشم اقاجری در باره "پروتستانیسم اسلامی" میگذرد. در این سخنرانی که بمناسبت بیست و پنجمین سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی برگزار شده بود، اقاجری در برابر اسلام رسمی ایستاد و به جرم "ارتداد" محکوم به اعدام گشت. هرچند که این حکم اعدام نهایتا بواسطه جو غالب در دوران ریاست جمهوری اقای خاتمی و فشار استادان و اعتراض دانشجویان به سه سال زندان و محرومیت از تدریس تعدیل شد، با اینوصف  شهامت وی چه در دفاع از ارای خود در دادگاههای دربسته و چه در ایراد خود ان سخنرانی، قابل تحسین است. وجه مشخصه این سخنرانی در وضوح بیان و به چالش کشیدن اسلام سنتی درقدرت و نیز دگردیسی نهاد روحانیت بود.