"All our invention and progress seem to result in endowing material forces with intellectual life, and in stultifying human life into a material force." – Karl Marx

فقط وقتيكه فرد بالفعل انسانى، شهروند تجريدى را به خود بازگردانده باشد...وقتيكه قدرت اجتماعى خود را طورى ادراك و سازماندهى كرده باشد كه ديگر نيروى اجتماعى همچون قدرتى سياسى از او جدا نشود، فقط در آنموقع است كه رهايى انسانى كامل ميگردد.-- کارل مارکس


Saturday, May 29, 2010


"چرا فیلسوفان منفورند؟"
"وقتیکه مفهوم مفقود است، کلامی بموقع علاج کار می شود." 
                                                                     -- گوته، «فاوست»
چند روز پیش «پرتال فرهنگی نیلوفر» از اقای رضا داوری اردکانی مطلبی منتشر نمود تحت عنوان «دشمنان فلسفه». بلحاظ اهمیت جایگاه فلسفه در رویارویی و پالایش «بحران فکری» جاری در ایران، ضروری دیدم که به اجمال نکاتی را در پاسخ ایشان به عرض حضور برسانم

Monday, May 17, 2010

بازاندیشی اجمالی در سیره "نواندیشان دینی"

۱- "پروتستانیسم" اسلامی

"انقلاب می تواند به هرنیتی سرهایی را که فلسفه برای اندیشیدن بکار میبرد از تن جدا کند
اما اگر انقلاب بر فلسفه مقدم می بود، فلسفه هرگز نمی توانست از سرهای بریده شده توسط
انقلاب استفاده کند."    - هاینریش هاینه، « دین و فلسفه در المان»، ص ۱۵۸

"هدف دانش اینست که  غیریت دنیای عینی مقابلش را برطرف کند و در ان منزلگهی بیابد:
[یعنی] جهان عینی را در مفهومش، در خویشتن خودمان، بازیابد." - هگل. «منطق»، ص ۲۶۱


قریب به ۸ سال از سخنرانی جنجالی اقای هاشم اقاجری در باره "پروتستانیسم اسلامی" میگذرد. در این سخنرانی که بمناسبت بیست و پنجمین سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی برگزار شده بود، اقاجری در برابر اسلام رسمی ایستاد و به جرم "ارتداد" محکوم به اعدام گشت. هرچند که این حکم اعدام نهایتا بواسطه جو غالب در دوران ریاست جمهوری اقای خاتمی و فشار استادان و اعتراض دانشجویان به سه سال زندان و محرومیت از تدریس تعدیل شد، با اینوصف  شهامت وی چه در دفاع از ارای خود در دادگاههای دربسته و چه در ایراد خود ان سخنرانی، قابل تحسین است. وجه مشخصه این سخنرانی در وضوح بیان و به چالش کشیدن اسلام سنتی درقدرت و نیز دگردیسی نهاد روحانیت بود.

Monday, May 10, 2010

۸۸ به استقبال از سالگرد تظاهرات میلیونی خرداد

۸۸ به استقبال از سالگرد تظاهرات میلیونی خرداد 

جامعه مدنی، دولت انتقالی، و دین سیاسی

تمامی جوامع بالواقع موجود، منجمله ایران، از دو حوزهً متباین «عمومی» و «خصوصی» یا «سیاسی» و «مدنی» تشکیل یافته اند. این دو حوزه هم متأثر ازهم و متعارض یکدیگرند وهم خود ازتعارضی درونی برخوردارند. افراد اجتماع هویتی دوگانه دارند: یکی شهروند سیاسی با تعریفی «حقوقی» و دیگری فردی «حقیقی» درروند تولید و بازتولید هستی بالفعل یا مادی. از انجا که این عرصه مادی دربردارنده اجزایی همچون خانواده، مالکیت، کار و طبقات اجتماعی است، درعین حال عرصه تخاصم افراد است. این عرصه بلحاظ خصلت متضاد و خود ستیزش، روح اجتماعی و اشتراکی فرد را منعکس نمیکند.

Sunday, May 2, 2010

انحطاط اخلاقی درضمیر اسلام سیاسی

۱ - خود-اگاهی متشتت حاکمیت اسلامی
"یک زعیم روحانی خود را بخودی خود زعیم میداند... نه به اعتبار رآی و نظر و
تصویب جمهور مردم و این مادر استبداد و دیکتاتوری فردی است."  -- علی شریعتی، مذهب علیه مذهب
"این موجودیت نهانی هنوز بسان ظلماتی بسیط است: سنگ سیاهی بی شکل و ایستا [حجرالاسود]." هگل، پدیدار شناسی روح

رژیم سیاسی ایران بعداز گذشت ۳۱ سال کماکان درحال دگردیسی بوده و شکل نهایی خود را پیدا نکرده است. بااینکه تظاهر به اقتدار میکند، دایمأ درحال پوست انداختن بوده وفاقد انسجامی درونی است. واقعیت وجودی این نظام از ابتدا دربردارنده فرقه های متعددی بوده که بعضأ درمواجهه با تحولات و روند عینی جامعه ایران، این فرقه ها را نسبت به انچه نمیخواهند خوداگاهتر کرده است. تصویه حسابهای گروهی و شخصی و جدالهای اشکار و نهان، همواره جزو لاینفک حیات سیاسی ان بوده است. فرایند درونی این تعارضات، و نیز رویارویی با معضلات و نارضایتی های داخلی و تخاصمات 
بین الممللی، درهر دوره  فرقه ای را غالب و فرقه های دیگر را حذف، خنثی یا مغلوب کرده است. از قلع و قمع نیروهای چپ غیر مذهبی در اوان انقلاب که بگذریم، این تصفیه ها با حذف گرایش فکری بازرگان (نهضت ازادی)، تا تارومار کردن مجاهدین و گروه فرقان اغاز گردید. بعد از گذشت سالها، چند و چون و عاملان ترور دستجمعی رهبران حزب جمهور