"All our invention and progress seem to result in endowing material forces with intellectual life, and in stultifying human life into a material force." – Karl Marx

فقط وقتيكه فرد بالفعل انسانى، شهروند تجريدى را به خود بازگردانده باشد...وقتيكه قدرت اجتماعى خود را طورى ادراك و سازماندهى كرده باشد كه ديگر نيروى اجتماعى همچون قدرتى سياسى از او جدا نشود، فقط در آنموقع است كه رهايى انسانى كامل ميگردد.-- کارل مارکس


Friday, January 28, 2022

سفری کوتاه به کتابنامه‌ی مارکس

  

سفری کوتاه به کتابنامه‌ی مارکس


 

«من مانند ماشینی هستم که کتاب‌ها را می‌بلعم و پس از مصرف آنها را به زباله‌دان تاريخ می‌افکنم.» 

(نامه به لافارگ، ۱۱ آوریل ۱۸۶۸)

 

بی‌تردید، مارکس کتاب‌های بسیاری را پس از «مصرف» به دور افکنده بود. اما حاشیه‌نویسی، گزیده‌برداری و نقد نویسندگان بی‌شماری که در دفترهای یادداشت و دست نویس‌های مارکس بجا مانده، گواه آن است که تاریخ مصرف بسیاری از آنها به سر نیامده بود. مارکس به برخی از نویسندگان در دوره‌های مختلف بازمی‌گردد و بارها دفاتر خود را بازخوانی می‌کند.

اما مارکس از آن گونه روشنفکران نبود که کتاب جمع کند و قفسه‌های تجملی کتاب‌هایش را نمایش دهد. وانگهی، سال‌ها تبعید (از کلن به پاریس، به بروکسل به پاریس و به لندن)، اقامت در خانه‌هایی محقر در محله‌های فقیرنشین (دست‌کم تا سال ۱۸۶۴)، محل آرامی برای ایجاد دفتری مستقل برای پژوهش و نگارش باقی نمی‌گذاشت. دانسته است که در حین کار در خانه، بچه‌ها از سروکول مارکس بالا می‌رفتند. به روایت بازدیدکنندگان از خانه‌ی مارکس، اتاق کار او درهم‌وبرهم و تا سقف مملو از کتاب، مجله، روزنامه و گزارش‌های رسمی بود. نظم خاصی نداشت اما خود مارکس به خوبی‌از محل نگهداری هر چیزی باخبر بود. تعجب‌آور است که علی‌رغم دربه‌دری، مارکس با چه وسواسی از دست‌نوشته‌های خود پاسداری می‌کرد.

Monday, January 17, 2022

درباره‌ی «دفترهای فناورانه»‌ی مارکس

  

 

درباره‌ی «دفترهای فناورانه»‌ی مارکس  به همراه یک نامه به انگلس

 

نخستین گام‌ها در وارونه کردن مارکسیسم به «جبرگرایی فناورانه» را هرکه برداشته باشد، چیرگی چنین دیدگاهی در روسیه‌ی پساانقلابی انکارپذیر نیست. نیکولای بوخارین، که خود مآلاً توسط استالین به جوخه‌ی اعدام سپرده شد، در اثر عامیانه و معروفش، ماتریالیسم تاریخی:نظام جامعه‌شناسی، چنان نظرگاهی را نظام‌مند ساخت. شاید اگر به خاطر وساطت نقد جورج لوکاچ و سپس آنتونیو گرامشی از بوخارین نبود، به‌آسانی بدیل متفاوت و مستقلی در برابر سلطه‌ی ماشین، «به‌مثابه تجسم مادی هستی سرمایه»، شکل نمی‌گرفت.