"All our invention and progress seem to result in endowing material forces with intellectual life, and in stultifying human life into a material force." – Karl Marx

فقط وقتيكه فرد بالفعل انسانى، شهروند تجريدى را به خود بازگردانده باشد...وقتيكه قدرت اجتماعى خود را طورى ادراك و سازماندهى كرده باشد كه ديگر نيروى اجتماعى همچون قدرتى سياسى از او جدا نشود، فقط در آنموقع است كه رهايى انسانى كامل ميگردد.-- کارل مارکس


Saturday, June 29, 2024

هگل: مبارزه‌ی مرگ و زندگی برای آزادی

  

هگل: مبارزه‌ی مرگ و زندگی برای آزادی


«هستیِ ذهن از مرگ روی برنمی‌تابد، و از انهدام نمی‌گریزد؛ مرگ را تاب آورده و در مرگ وجود خود را حفظ می‌کند... ذهن صرفاً با رویارویی با عنصرِ نفی و سکونت در آن از چنین قدرتی برخوردار می‌شود. این گزینش در نفی، قدرت اعجاب‌آوری است که نفی را به هستی تبدیل می‌کند. این قدرت، همانا سوژه است.»

هگل، پدیدارشناسی ذهن

«با آگاهی برده نسبت به خود به‌عنوان یک شخص، موجودیت برده‌داری صرفاً تصنعی و گیاهی می‌شود و قابلیت تداوم به‌عنوان مبنای تولید را از دست می‌دهد.»

کارل مارکس، گروندریسه 
 

 

Tuesday, June 18, 2024

«اسرار پاریس»؛ مارکس: نقدی‌‌ بر نقد یک رُمان

 اسرار پاریس

مارکس: نقدی‌‌ بر نقد یک رُمان

 

اسرار پاریس (۴۳-۱۸۴۲)[1] برجسته‌ترین رُمان اوژن ژوزف سو (۵۷-۱۸۰۴) است که پس از انتشار با محبوبیت بی‌نظیری روبرو شد و برای اوژن سو شهرتی بی‌سابقه کسب کرد. این رُمان حتی فردریش انگلس را هم تحت تاثیر قرار داده بود به‌طوری که او در فوریه‌ی ۱۸۴۴ در مقاله‌ای با عنوان «جنبش‌های قاره‌ای» برای نشریه‌ی «جهان اخلاقی نوین»، می‌نویسد: «اسرار پاریس، رُمان مشهور اوژن سو، اثر عمیقی بر اذهان عمومی، به‌ویژه در آلمان، گذاشته است. شیوه‌ی مستدلی که این کتاب از فلاکت و درماندگی «لایه‌های تحتانی» در شهرهای بزرگ به تصویر می‌کشد، مطمئناً توجه عموم را به وضعیت عمومی فقرا جلب خواهد کرد.» (آثار، ۳:۴۱۵).این اثر ۱۳۰۰ صفحه‌ای که به‌طور زنجیره‌ای در ۱۵۰ سریال متوالی منتشر شد، شامل چهره‌های بسیار گوناگونی است که بررسی یکایک آن‌ها در ظرفیت نوشته‌ی کنونی نیست. تمرکز متن پیش‌رو، با پیروی از نقد ادبی‌-نظری مارکس در کتاب خانواده مقدس (۱۸۴۵)، بر شخصیت‌های اصلی داستان است. شاید برای شروع ارائه‌ی چکیده‌ای از اسرار پاریس ضروری باشد.

Tuesday, June 4, 2024


درنگی در مفهوم هنر در نزد مارکس

 

«هنر مرده است، زنده باد هنر!» (میخائیل لیف‌شیتز)

 

در سپهر اندیشگی مارکس مفهومی نهفته است که شاید بتوان برای آن نام «رهایی هنر» را برگزید. ریشه‌ی این مفهوم را باید در فراروی از «کارِ بیگانه شده» جستجو کرد که درعین حال در حکم نفی و حفظ دو برابر نهاده‌ی «هنر برای هنر» و «هنر در خدمتِ...» (حزب، خلق، پرولتاریا و غیره) است. این دو گزاره، از دیرباز راه شناخت مفهوم هنر را مسدود کرده‌اند. هنرِ ابزاری، همچون پاره‌ی معینی از یک کلیت، از خردِ ابزاری، حامل تمامی کاستی‌های آن است. آیا هنر صرفا یک «وسیله» است، وسیله‌ای برای رسیدن به اهدافی که به‌طور کامل بیرون از آن وجود دارد؟ آیا هنر به‌طور مستقیم و بی‌واسطه از عناصری خارج از خود الهام می گیرد؟ آیا می‌توان به مفهومی دست یافت که رابطه‌ی وساطت شده‌ی هنرمند با کلیت، با جهان موجود، را حفظ کند ولی آن را خدمت‌گزار این یا آن حزب نکند؟ به بیان دیگر، در صورت احیای ساحت از دست رفته‌ی کارِ آزاد انسانی، آیا می‌توان مسیر حرکت هنر را به نوعی از دیالکتیک درونی خودِ آن استخراج کرد؟ آیا آثار ماندگار هنری-تاریخی در درون خود حامل روحی جامع نیستند که بتوان در آن‌ها تلویحا «روح زمان» را