"All our invention and progress seem to result in endowing material forces with intellectual life, and in stultifying human life into a material force." – Karl Marx

فقط وقتيكه فرد بالفعل انسانى، شهروند تجريدى را به خود بازگردانده باشد...وقتيكه قدرت اجتماعى خود را طورى ادراك و سازماندهى كرده باشد كه ديگر نيروى اجتماعى همچون قدرتى سياسى از او جدا نشود، فقط در آنموقع است كه رهايى انسانى كامل ميگردد.-- کارل مارکس


Friday, May 1, 2020

سیری اجمالی در چکیده «علم منطق» لنین


سیری اجمالی در چکیده «علم منطق» لنین

«به عبارت دیگر: آگاهی انسان نه فقط بازتاب بلکه آفریننده جهان عینی است»

(برای بررسی انتقادی جامع «دفترهای فلسفی لنین» رجوع کنید به «فلسفه و انقلاب»، اثر رایا دونایفسکایا، ترجمه حسن مرتضوی و فریدا آفاری، فصل سوم: شوک ناشی از بازشناسی و دوگانگی فلسفی لنین)

شاید برای بسیاری از پژوهشگران مارکسیست درگسست فلسفی لنین با نظرات پیشین خودش دیگر شک و شبهه ای باقی نمانده باشد. اما چنین مهمی قریب به ۷۰ سال پیش، هنگامی که  دونایفسکایا آن دفاتر فلسفی را برای اولین بار از روسی به انگلیسی ترجمه کرد و به بحث گذاشت، امری بدیع بود. 

نسل لنین الفبای فلسفی خود را از نظریه پردازانی چون پلخانف یا کائوتسکی آموخته بود. لذا گسست با مارکسیسم رسمی درحکم یک خودانکشافی در فرآیند تئوری و پراتیک بود. اما لنین  بدون پیشینه فکری درگیر خوانش علم منطق نشد.


از همین رو در ابتدای گزیده برداری گهگاه با تمسخر به هگل می تازد و او را به پریشان گویی عرفانی متهم می کند. بنظر می رسد که لنین بعضا بدنبال حل تعارض بین ماتریالیسم و کنش انقلابی است. وقتی که درحین مطالعه درگیر گفتگویی عمیق تر با هگل می شود، بمرور بسیاری از پیش فرض هایش را پشت سر می گذارد.

در نهايت در تجریدی ترین بخش کتاب، یعنی «ایده مطلق»، لنین با تعجب اعلام می کند که: «باید به دقت توجه کرد که کل فصل «ایده مطلق» ابدا حرفی از خدا نمی زند… و توجه شود، تقريبا هیچ چیزی که بویژه ایده آلیستی باشد مطرح نمی سازد، بلکه موضوع اصلی اش روش دیالکتیکی است. این بسیار مهم است. مضافا اینکه در این ایده آلیستی ترین اثر هگل، کمترین ایده آلیسم و بیشترین ماتریالیسم وجود دارد.»

بدیهی است که لنین شیفته تعبیر هگل از دیالکتیک شده بود. «مهم: ۱)توصیف دیالکتیک: خودجنبی، منشا فعالیت، حرکت هستی و روح؛ تقارن مفاهیم سوژه (انسان) با واقعیت؛ ۲) عینیت گرایی به میزانی عالی.»

اما بلافاصله بعد از این تعریف، وقتی هگل ابراز می کند که دیالکتیک نه یک «سه گانگی» بلکه شامل «چهارگانگی» است، درست موقعی که پای «دیالکتیک مطلق» یا «نفی در نفی» در میان می آید، لنین می گوید: «این تفاوت بین سه گانگی و چهار گانگی برای من روشن نیستبرای همین در نقطه اوج دیالکتیک در «دکترین ایده»، بر می گردد به «دکترین ذات» و  تعریفی ۱۶ نکته ای از تضاد بدست می دهد، مثل مبارزه مضمون با شکل، یا گذار از کمیت به کیفیت، و الخ.

اما تضاد ی که  بواقع نیازبه رفع شدن داشت را هگل اینگونه ابراز کرده بود: «دو جهان متضاد، یکی در قلمرو ذهنیت در حیطه ناب اندیشه شفاف و دیگری قلمرو عینیت در عنصر واقعیت چند جانبه بیرونی که قلمرو ناروشن تاریکی است.» درد آور است اما این حقیقتی است که لنین پاسخ خود را یافته بود. در آستانه ایده مطلق، در «ایده خیر»، هگل ابراز کرده بود که «پراتیک از دانش نظری والاتر است چون نه فقط از شانی اونیورسال بلکه همچنین از فعلیتی بی واسطه برخوردار است.» 

از آن پس، هیچ چیز لنین را به سمت باز سازی وحدت «ایده تئوری» و «ایده عملی» هدایت نکرد، حتی وقتیکه هگل هشدار می دهد: «ایده عملی فاقد عنصر ایده تئوریک است… برعکس برای ایده عملی واقعیت چنان در ذات خود بی ارزش تلقی می شود که ابتدا باید تعین واقعی و ارزش منحصر به فردش را از طریق فرجام خیر دریافت کند. لذا این خود اراده است که در مقابل دستیابی به آن فرجام قرار می گیرد. زیرا خود را از شناخت جدا می کند و  واقعیت خارجی برای آن اراده، شکل هستی واقعی را نمی یابد…»

همه چیز وابسته به پراتیک شد. پراتیک محک همه چیز، منجمله «عینیت حقیقتا موجود» گردید. برای همین است که بعد از انقلاب اکتبر، در زمان برنامه «نپ»، وقتی از لنین می پرسند: آیا سرمایه داری بازخواهد گشت یا نه، پاسخ می دهد: اینرا پراتیک تعیین می کند.

لنین چکیده «علم منطق» را  با بند ۲۴۴ «منطق کوچک» (کتاب اول «دانشنامه علوم فلسفی») به پایان می رساند. او این بند نهایی منطق را به بند آخر علم منطق ترجیح می دهد و ادعا می کند که بند نهایی علم منطق بی اهمیت است. 

هگل در بند ۲۴۴ اظهار کرده بود  که «ایده ای که مستقل یا برای خود است، از جنبه یگانگی با خودش، ادراک یا شهود است و طبیعت درحکم ایده ادراکی است.» از اینرو، منطق به طبیعت روی آورده، خود را در آن رها می سازد. گذار از منطق به طبیعت، به تعبير لنین،  گذار از عرصه نظری به حیطه عملی است.

اما «علم منطق» در حین اذعان به گذار به طبیعت، خاطرنشان کرده بود که در اینجا طبیعت صرفا یک واسطه است که از درونش هستی آزاد انضمامی بیرون می آید و خودرهاسازی خویش را در علم روح ( ذهن) تکمیل می کند.



شاید بتوان قصور لنینِ ۱۹۱۴  را بخشید چون هنوز دگردیسی انقلاب اکتبر به یک سرمایه داری دولتی مخوف زیر تازیانه استالینسیم را تجربه نکرده بود. نسل ما اما نمیتواند خود را با توسل به عمل، حتی وقتی به «پراکسیس» ترجمه شود، راضی کند. این دیگر خطایی جبران ناپذیر و غیر قابل بخشش است

No comments:

Post a Comment